سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سه شنبه 103 آذر 6: امروز

1. قرآن، کتاب « عشق » نیست کتاب « ترس » است ؛ چون قرار نیست ترا قدم به قدم جلو ببرد بلکه تا می تواند تو را می ترساند و از زمین خوردنها می گوید تا مبادا در ظلمات زمینگیر شوی...اگر کسی با قرآن از زمینگیر شدن رهید و توانست روی پای خودش بایستد آنوقت دیگر از هر راهی که برود به خدا می رسد ( اینما تولوا فثم وجه الله )...قرآن، کتاب ترس از خدا و جهان، کتاب عشق به خداست و پر است از هزار راه نرفته...و تا هر دو کتاب را نخوانی « بنده » نیستی !

2. در ایران، تلاشی شروع شده که پنجم اسفند را به جای ولنتاین، روز عشق معرفی کنند ! گفته می شود که این روز در ایران باستان « جشن اسفندگان » بوده و ایرانیان این روز را به زنان اختصاص میدادند و جایگاه زن که مظهر عشق و مهر مادریست را گرامی می داشتند...به نظرم کار خوبیست اما نه به جای ولنتاین... ما به اندازه ی کافی بهانه برای نفرت و جدایی داریم ؛ لطف کنند علاوه بر ولنتاین این روز را هم بهانه ای برای دوست داشتن معرفی کنند ( هرچند من نمیدانم چرا همیشه در تقابل با دیگران و برای اینکه کم نیاوریم یاد ارزشهای ملی یا دینی خودمان می افتیم ؟ این مناسبتها اگر واقعیت تاریخی دارند چرا کنشمندانه مطرح نمی شوند و همیشه در موضع واکنش و انفعال قرار دارند ؟! )

3. رضا جان ! پرسیده ای از کی تا حالا (...) ؟ راستش را بخواهی پس از وداع با قم !

   یادم آمد که « صادق هدایت » در کتاب « نصف جهان » ، قم را « شهر مرده ها، عقرب ها، گداها و زوّارها » میدانست...مرده هایش را خدا بیامرزد و زوّارش را اجر و معرفت عطا فرماید... عقرب هایش را هم که کاری نمیتوان کرد ؛ چون اقتضای طبیعت شان اینست ( بماند که نیش زدن قربة الی الله لذّت مضاعفی دارد ) آنوقت میمانیم گداهایی مثل من و تو که اگر همین « عشق و زندگی » را کشف نکنیم و قدر ندانیم پس برای چه زنده ایم ؟... دعا می کنم که خدا اجر آن همه روشنی نگاه و سعه ی صدر و خوبی و مهربانیت را عطا کند و تو ، همسر و عروسک نازنین تان را از آن وادی ، رهایی بخشد ...راستی « سلام » در آن حدیث « السّلام علی اهل قم » سلام تحیت و علاقمندیست یا سلام وداع و ناامیدی؟!

4. ...با هم در قهوه خانه بودیم و من در فنجان قهوه می نوشیدم نگاهها و لطافت های تو را...وقتی زن فالگیر آمد و کف دستم را گرفت ، گفتم طالعم را بخواند اما در دست های تو !         ( غاده السمان / 11-2-1991 / بیروت )

   ... اون موقع ها موبایل نبود و دائم در فکر و خیال بودیم که عزیزترین کسی که دوستش داریم لابد داره به ما فکر می کنه و این دلخوشمان می کرد...الان موبایلت روشنه و سکوت موبایل یعنی کسی به فکر تو نیست !     ( صالح علا / 30-11-85 / تهران )

5. به قول نیما راشدان : « اگر میلوشویچ به جای مارس 2006 ، مارس 1990 می مرد نیم میلیون آدم در بالکان کشته و میلیونها نفر آواره و بی خانمان نمی شدند ؛ چون اگر او نبود هرگز فاجعه به این شدت اتفاق نمی افتاد »...نیما راست میگوید ! خبر مرگ، همیشه خبر بدی نیست...

 


 نوشته شده توسط محمد در سه شنبه 85/12/1 و ساعت 11:25 صبح | نظرات دیگران()

بالا

بالا